بی راهی!...

ساخت وبلاگ
سرد... ساکت... اما پر تلاطم...

وقتی تبعیض رو لمس می کنم، دست و دلم سرد میشه. یخ می زنم، بی حس میشم. میرم تو غار چه کنم هام...

حرفها و رفتارایی که دیدم تو مغزم رژه میرن. میرم سراغ فایلهای قدیمی تر... کنار هم جورچین می سازم. نه اینکه بخوام ها... نه! مغزم خودکار شروع می کنه آلارم میده که اوضاع چندان روبراه نیست، که احساسم ضربه خورده، منطقم بی جواب مونده، بهم ظلم شده!

از ضعف بدم میاد!

ولی ته همه ی دو دو تا چهارتا کردن های مغزم می رسه به ضعفی که دارم!

اما نمی تونم خودم رو مجاب کنم که چیکار کنم.

چون من توی بد بودن و بدی کردن ضعیفم!

بلد نیستم بد باشم!

فرق هست بین اشتباه کردن با بدی کردن!

اینکه ندونسته باعث رنجش کسی بشی خیلی توفیر داره با اینکه دونسته و علنی و عمدا بخوای کسی رو برنجونی!

 

خدایا تو بگو من چه کنم؟

ابرها آرزوی من اند...
ما را در سایت ابرها آرزوی من اند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khoobbasho بازدید : 146 تاريخ : شنبه 2 آذر 1398 ساعت: 19:16